به مناسبت وفات حضرت زینب(س) اشعاری در مورد این بانو براتون گذاشم

وفات بانوی صبر و استقامت حضرت زینب(س) را به همه شیعیان تسلیت میگوییم. 

 

برای خواندن اشعار به 

             

                                                ادامه مطلب... 

 

                                               بیا.


نظر؟؟؟؟؟؟ 

 

 

                                                      

 

         

شعر

سر نی در نینوا می‌ماند اگر زینب نبود

کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ

پشت ابری از ریا می‌ماند اگر زینب نبود

چشمه فریادمظلومیت لب تشنگان

در کویر تفته جا می‌ماند اگر زینب نبود

زخمه زخمی ترین فریاد در چنگ سکوت

از طراز نغمه وا می‌ماند اگرزینب نبود

در طلوع داغ اصغر استخوان اشک سرخ

در گلوی چشمها می‌ماند اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی بی سوارو بی لگام

در بیابان‌ها رها می‌ماند اگر زینب نبود

در عبور بستر تاریخ، سیل انقلاب

پشت کوه فتنه جا می‌ماند اگر زینب نبود

«قادر طهماسبی »

آن روز که آن فتنه به بار آمده بود

خورشید ولا بر سر دار آمده بود

با پای برهنه دشت‌ها را زینب

دنبال حسین سایه وار آمده بود

«حسین اسرافیلی»

بشکسته دل شکسته می‌خواند نماز

در سلسله دت بسته می‌خواند نماز

تا قامتدین خم نشود روح نماز

با قامت خم نشسته می‌خواند نماز

«محمد علی مردانی »

کیست زینب؟ جان محزون حسین

خواهر هم عهد وهم خون حسین

خلقتی از اصل عشق و اصل نور

طینتی ممزوج از عقل و شعور

باغ دین آباد ز آب چشم او

کاخ کفر آوار سیل خشم او

نور ریزد از جبین نام او

مهر تابد از طنین نام او

عاجزند الفاظ از توصیف او

باز ماند معنی از تعریف او

«ساعد اصفهانی »

پلک صبوری می‌گشایی

وچشم حماسه‌ها

روشن می‌شود

کدام سر انگشت پنهانی

زخمه به تار صوتی تو میزند ؟

که آهنگ خشم صبورت

عیش مغروران را

منغص می‌کند

می دانیم تو نایب آن حنجره مشبکی

که به تاراج زوبین رفت

و دولت مهمانسرای داغ‌های رشید است

ای زن !

قرآن بخوان

تا مردانگی بماند

قرآن بخوان

به نیابنت کل آن سی جزء

که با سر انگشت نیزه

ورق خورد

و تجوید تازه را

به تاریخ بیاموز

و ما را

به روایت پانزدهم

معرفی کن قرآن بخوان

تا طبل هلهله

از‌های و هو بیفتد

خیز ران

عاجز تر ان است

که عصای دست

شکست‌های بزک شده باشد

شاعران بیچاره

شاعران در مانده

شاعران مضطر

با ام تو چه کردند ؟

تاریخ زن آبرو گیرد

وقتی پلک صبوری می‌گشایی

و نام حماسه ایت

بر پیشانی دو جبهه نورانی می‌درخشد:

زینب !

«سید حسن حسینی»

بعد از غروب و فاصله او ماندو شب، سیاه

بر دوش داشت فلسفه خون بی گناه

او از تبار خطبه و حلقوم حیدری

میراث دار زخم فدک‌های کوثری

ماند و مسیر قافله را برد با خودش

هرچند لحظه لحظه تا خورد با خودش

فریاد کرد و خون خدا را ادامه داد

پرواز را به روزن فردا ادامه داد

هی سخره‌های قافله پرتاب می‌شدند

تنها به قصد قربت زهرا ادامه داد

هر چند گرگ‌ها به دلش پرسه می‌زدند

هی زخم و نیش و قهقهه را _ هر سه _ می‌زدند

بانوی استخوان به گلو دست بر نداشت

تکرار خارهای بیابان اثر نداشت

کفتار‌های شبزده دیدند خم نشد

از ارتفاع و حرمت خورشید کم نشد

موی سپید یک شبه و کوه استوار

یک کاروان پرنده: اسیران داغ دار

هرچند خیمه خیمه دلش سوخت،دود شد

اما مدام سبز و جوان وانمود شد

......

شاید در آن حماسه اگر زینب نبود

دیگر برای گفته شدن مطلبی نبود

شاید تمام واقعه بر باد رفته بود

پرواز و خون و صاعقه را مکتبی نبود

او خطبه خوان صاعقه بود و بدون او

حتی مجال گریه زیر لبی نبود

شاید بدون زینب انسان می‌شدیم

حتی زمین و گردش روز و شبی نبود

.......

با تو ببخش !در خور شأن شما نشد

زانو به گِل فرو رفت تاب و تبی نبود...

«سودابه مهیجی »

نظر شما چیه ؟